امامت - حکومت سنت

 در این موضوع میخواهیم مطالبی را با اقتباس از « مقدمه اى در اصول دين » اثر حضرت آيت الله العظمى وحيد خراسانى مدظلّه العالى در مورد اصل امامت و امام شناسی در راستای کسب معرفت بیشتر نسبت به مقام والای امام منتشر کنیم.



 امامت - حکومت سنت



ج: حكومت سنّت

 پيروى از سنّت رسول به مقتضاى ادراك عقل است كه پيروى از معصوم لازم است، و به مقتضاى حكم كتاب خداست كه:

وَمَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا (الحشر/7)

آنچه را رسول خدا براي شما آورده بگيريد (و اجرا کنيد)، و از آنچه نهي کرده خودداري نماييد.

 از سنّت به حديثى اكتفا مى شود كه صحت آن مسلّم، و به فرمان خدا پذيرفتن آن واجب است، و آن حديث را عامه و خاصه از رسول خدا (ص) نقل كردند، و به صدورش از آن حضرت اعتراف نمودند و اگر چه به طرق متعددى نقل شده، ولى به يكى از طرق كه صحت آن ثابت است نقل مى شود، و آن روايت زيد بن ارقم است:

 زيد بن ارقم گفت: چون رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) از حجة الوداع برگشت و به غديرخم وارد شد، امر كرد كه سايه بان هايى به پا داشتند، پس گفت: گويا من دعوت شدم پس اجابت نمودم، همانا من در شما دو چيز سنگين (نفيس) را وا گذاشتم، كه يكى از آن دو از ديگرى بزرگتر است ; كتاب خدا و عترت خودم ; پس بنگريد چگونه پس از من با اين دو رفتار مى كنيد . پس همانا اين دو از هم جدا نمى شوند تا بر من در حوض وارد شوند . بعد گفت: همانا خداوند عزّوجلّ مولاى من است و من مولاى هر مؤمنى هستم، بعد دست على را گرفت و گفت: هر كس كه من مولاى او هستم پس اين ولى اوست ; بار الها دوست بدار كسى كه او را دوست دارد، و دشمن بدار كسى كه او را دشمن دارد.  المستدرك على الصحيحين، ج 3، ص 109

 

 اهميت امامت امت در نظر آن حضرت به حدى بود كه نه تنها در بازگشت از حجة الوداع، بلكه در مناسبتهاى مختلف  حتّى در مرض موت هم كه اصحاب در حجره اش جمع بودند  به كتاب و عترت وصيت فرمود.

هر چند بيان تمام نكاتى كه در كلام رسول خداست ميسر نيست، ولى به چند نكته اشاره مى شود :

 

 

1 – جمله مبين اين است كه كتاب خدا و عترت، تركه و ميراثى است كه از آن حضرت براى امت به جا مانده است ; زيرا نسبت پيغمبر به امت نسبت پدر است به فرزند . چون انسان جسم و جانى دارد كه نسبت روح به تن براى او مانند نسبت معنى به لفظ و مغز به پوست است ; قوا و اعضاى جسمانى از طريق پدر جسمانى به انسان افاضه شده، و قوا و اعضاى روحانى  از طريق پيغمبر كه پدر روحانى انسان است عنايت شده است. واسطه افاضه سيرت روحانى و صورت عقلانى، با واسطه افاضه صورت مادى و هيئت جسمانى قابل مقايسه نيست ; همچنان كه مغز با پوست و معنى با لفظ و مرواريد با صدف قابل مقايسه نيستند.

چنين پدرى از رحلت خود خبر مى دهد، و ميراث و تركه خود را برای فرزندان خود معين مى كند، كه باز مانده و حاصل وجود من براى امت دو چيز است : كتاب الله و عترتى

كتاب، رابطه خدا با امت، و عترت، رابطه پيغمبر با امت است ; قطع رابطه با كتاب ، قطع رابطه با خداست ; و قطع رابطه با عترت ، قطع رابطه با پيغمبر است ; و قطع رابطه با پيغمبرِ خدا ، قطع رابطه با خداست.

خاصيت اضافه آن است كه مضاف از مضاف اليه كسب حيثيت مى كند، و هر چند اضافه كتاب به خدا، و عترت به پيغمبر خاتم كه شخص اول عالَم است، منزلت و مقام كتاب و عترت را روشن مى كند، ولى به لحاظ اهميت وصف مى نمايد، كه حاكى از ارزشمندى و گرانسنگى اين دو باز مانده « ثقلين » مطلب، آن حضرت اين دو را به پيغمبر است.

نفاست و سنگينى وزن معنوى قرآن فوق ادراك عقول است زيرا قرآن تجلّى خالق براى خلق است ; براى درك عظمت قرآن توجه به اين چند آيه كافى است:

  وَالْقُرْآنِ الْحَكِيمِ(يس/2) ، ق وَالْقُرْآنِ الْمَجِيدِ(ق/1) ،

إِنَّهُ لَقُرْآنٌ كَرِيمٌ(الواقعة/77)  فِي كِتَابٍ مَكْنُونٍ(الواقعة/78)  لَا يمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ(الواقعة/79)

که آن، قرآن کريمي است،که در کتاب محفوظي جاي دارد، و جز پاکان نمي‌توانند به آن دست زنند [= دست يابند].

لَوْ أَنْزَلْنَا هَذَا الْقُرْآنَ عَلَى جَبَلٍ لَرَأَيتَهُ خَاشِعًا مُتَصَدِّعًا مِنْ خَشْيةِ اللَّهِ وَتِلْكَ الْأَمْثَالُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يتَفَكَّرُونَ(الحشر/21)

اگر اين قرآن را بر کوهي نازل مي‌کرديم، مي‌ديدي که در برابر آن خاشع مي‌شود و از خوف خدا مي‌شکافد! اينها مثالهايي است که براي مردم مي‌زنيم، شايد در آن بينديشيد!

 

 وصف عترت به همان صفتى كه وصف قرآن است مبين اين است كه عترت در كلام رسول خدا(ص) دل قرآن و شريك وحى است.

همسنگ بودن عترت با قرآن در بيان پيغمبر خاتم  كه ميزان حقيقت است  ممكن نيست مگر اين كه آن عترت در تِبْيانًا لِكُلِّ شَىء  (سوره نحل، آيه 89 ) بيانگر همه چيز شریک علم و در لَا يأْتِيهِ الْبَاطِلُ مِنْ بَينِ يدَيهِ وَلَا مِنْ خَلْفِهِ (فصلت/42)

که هيچ گونه باطلي، نه از پيش رو و نه از پشت سر، به سراغ آن نمي‌آيد؛ شريك عصمت قرآن باشد.

 

 

2 - جمله « فانهما لن یفترقا »دلالت بر تلازم و عدم تفكيك قرآن و عترت دارد، آن گونه كه هيچ يك از ديگرى جدايى پذير نيست، زيرا قرآن كتابى است كه براى همه افراد بشر با ظرفيتها و قابليتهاى مختلف نازل شده است، وعبارات آن براى عوام ، و اشارات آن براى علما ، و لطايف آن براى اوليا ، و حقايق آن براى انبيا است ; و پست ترين افراد نوع بشر كه همت آنها تأمين حوايج مادى است ، تا بالاترين افراد كه اضطراب روحى آنان جز با اطمينان به ذكر الله رفع نمى شود، و گمشده آنان اسماء حسنى و امثال عليا و تحمل اسم اعظم است ، بايد از هدايت آن بهره مند شوند.

اين كتاب همانند آفتابى است كه سرما خورده به حرارت آن خود را گرم مى كند، زارع پرورش زراعتش را از آن مى خواهد، دانشمند طبيعى تجزيه اشعه آن و آثار آنها را در پرورش معادن و نباتات جستجو مى كند، و عالمِ الهى به تأثير خورشيد در زمين و مواليد آن نظر كرده و در سنن و قوانينى كه در طلوع و غروب و قُرب و بُعد خورشيد از زمين به كار برده شده، گمشده خود را كه خالق و مدبر آفتاب است مى يابد.

 چنين كتابى كه براى همه افراد بشر ، و پاسخگوى تمام نيازهاى انسانيت در دنيا و برزخ و آخرت است، معلّمى لازم دارد كه همه آنها را بداند، زيرا طب بدون طبيب ، و علم بدون معلّم ، و قانون  آن هم قانون خدا براى تنظيم معاش و معاد  بدون مفسرى متناسب با آن ناقص است، و با « الْيوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ» (المائدة/3) سازگار نيست، و نقض غرض از نزول اين كتاب لازم آمده و با وَ نَزَّلْنَا عَلَيكَ الْكِتَابَ تِبْيانًا لِكُلِّ شَيءٍ (النحل/89) و ما اين کتاب را بر تو نازل کرديم که بيانگر همه چيز، جمع نمى شود، و تشريع دينِ ناقص از حكيم و كاملِ على الاطلاق قبيح ، و نقض غرض محال است، و به اين جهت فرمود : «لن یفترقا»

 

 

3 - در روايت ديگرى فرمود : «ياأيهاالناس إنى تارك فيكم أمرين لن تضلوا إن اتبعتموهما» . هدايت انسان از جهت خصوصيت خلقت او  كه عصاره موجودات جهان است، و موجودى است دنيوى ، برزخى ، اخروى ، ملكى ، ملكوتى، و وابسته به عالم خلق و امر، و مخلوقى است براى بقا نه

فنا  موجب سعادت ابدى و ضلالتش موجب شقاوت ابدى است، و چنين هدايتى ممكن نيست جز به تعليم و تربيت وحى الهى كه نور مقّدس از ظلمات است : « قَدْ جَاءَكُمْ مِنَ اللَّهِ نُورٌ وَكِتَابٌ مُبِينٌ (المائدة/15) از طرف خدا، نور و کتاب آشکاري به سوي شما آمد » و به قانون تناسب و سنخيت، معلّم آن هم بايد معصوم از خطا و هوى باشد، و چون بشر با تمسك به اين هدايت و هادىِ معصوم، از ضلالتهاى فكرى و اخلاقى و عملى بيمه مى شود، فرمود : لن تضلوا إن اتبعتموهما.

 

 

4 – در جمله « ولا تعلموها فانهما اعلم منکم » اكتفا مى شود به گفته يكى از متعصب ترين علماى عامه كه مى گويد « و متميز شدند دانايان به كتاب خدا و سنّت رسول از عترت آن حضرت از بقيه علما ، به علّت اينكه خدا از آنان رجس را برده، و آنان را پاكيزه كرده به تطهيرى خاصى» تا آن جاكه مى گويد : سزاوارترين كسى كه به او تمسك بشود ازآن عترت، امام آنان و عالم آنان على بن ابى طالب است،به جهت آنچه كه قبلا از زيادى علم او و استنباطات دقيق او گفتيم ; و از اين جهت ابوبكر گفت : على عترت رسول خداست، يعنى آن كسانى كه رسول خدا بر تمسك به آنان تأكيد كرده است; پس اختصاص داده على را به جهت آنچه كه گفتيم، و همچنين اختصاص داده او را به آنچه در روز غديرخم گذشت».

 توجه به اين نكته لازم است كه با تصديق به اين كه امتياز على(عليه السلام) از بقيه علما از جهت آيه تطهير است  كه به حكم اين آيه از مطلق رجس پاك شده است و با اقرار به اين كه پيغمبر(صلى الله عليه وآله وسلم)

على(عليه السلام) را اعلم تمام امت شمرده، و خدا هم مى فرمايد : « قُلْ هَلْ يسْتَوِي الَّذِينَ يعْلَمُونَ وَالَّذِينَ لَا يعْلَمُونَ إِنَّمَا يتَذَكَّرُ أُولُو الْأَلْبَابِ (الزمر/9)

بگو: «آيا کساني که مي‌دانند با کساني که نمي‌دانند يکسانند؟! تنها خردمندان متذکر مي‌شوند!»

« أَفَمَنْ يهْدِي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ يتَّبَعَ أَمَّنْ لَا يهِدِّي إِلَّا أَنْ يهْدَى فَمَا لَكُمْ كَيفَ تَحْكُمُونَ (يونس/35)

آيا کسي که هدايت به سوي حق مي‌کند براي پيروي شايسته‌تر است، يا آن کس که خود هدايت نمي‌شود مگر هدايتش کنند؟ شما را چه مي‌شود، چگونه داوري مي‌کنيد؟!»

و با اعتراف به صحت «إنى تارك فيكم أمرين لن تضلوا إن اتبعتموهما و هما كتاب الله واهل بيتى عترتى»

همه امت براى نجات از ضلالت ، به پيروى از على(عليه السلام) مأمور هستند، بنابراين حجت بر متبوعيت على(عليه السلام) و تابعيت عموم امت بدون استثنا تمام است :

قُلْ فَلِلَّهِ الْحُجَّةُ الْبَالِغَةُ (الأنعام/149)

بگو: «دليل رسا (و قاطع) براي خداست (دليلي که براي هيچ کس بهانه‌اي باقي نمي‌گذارد).

 

 

 5 – پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) با گرفتن دست على(عليه السلام) و معرّفى او خواست كه بعد از بيان كبرى، مصداق را هم معين كند تا جاى شبهه براى احدى نماند، و بيان نمايد كه اين همان ثقلى است كه از قرآن جدا شدنى نيست، و عصمت او ضامن هدايت امت است، و همچنان كه پيغمبر مولاى جميع مؤمنين است، همان مولويت براى على(عليه السلام) نيز ثابت است:

إِنَّمَا وَلِيكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَ يؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَ هُمْ رَاكِعُونَ (المائدة/55)

سرپرست و ولي شما، تنها خداست و پيامبر او و آنها که ايمان آورده‌اند؛ همانها که نماز را برپا مي‌دارند، و در حال رکوع، زکات مي‌دهند.

 



دریافت فایل متنی - اثبات امامت انتصابی از طریق حاکمیت عقل و قرآن و سنت PDF