امامت - منزلت امیرالمومنین (ع) نسبت به پیامبر (2)



امامت - منزلت امیرالمومنین (ع) نسبت به پیامبر - بخش دوم



 

 منزلت در شش امرِ وزارت ، اخوت و برادرى ، شدت ازر ، اصلاح امر ، شركت در امر و خلافت خلاصه شده است .

  چهار بخش در بخش اول (مطلب قبلی) توضبح داده شد و اما دو بخش دیگر:

 

شركت در امر

همچنان كه هارون شريك كار موسى بود، اين مقام به مقتضاى اين حديث  به جز در مقام نبوّت  براى علی (عليه السلام) ثابت شد.

از جمله كارهاى پيغمبر اكرم (صلى الله عليه وآله وسلم) تعليم كتابى است كه در آن بيان همه چيز شده است، و تعليم حكمتى كه خداوند متعال در شأن آن مى فرمايد :

 

يؤْتِي الْحِكْمَةَ مَنْ يشَاءُ وَمَنْ يؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِي خَيرًا كَثِيرًا (البقرة/269)

(خدا) دانش و حکمت را به هر کس بخواهد (و شايسته بداند) مي‌دهد؛ و به هر کس دانش داده شود، خير فراواني داده شده است.

وَأَنْزَلَ اللَّهُ عَلَيكَ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَعَلَّمَكَ مَا لَمْ تَكُنْ تَعْلَمُ وَكَانَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَيكَ عَظِيمًا (النساء/113)

و خداوند، کتاب و حکمت بر تو نازل کرد؛ و آنچه را نمي‌دانستي، به تو آموخت؛ و فضل خدا بر تو (همواره) بزرگ بوده است.

شكى نيست ، آنچه خداوند متعال از كتاب و حكمت بر پيغمبر خاتم نازل فرموده است ، شامل همه آنچه كه بر تمام انبيا و مرسلين نازل فرموده، و بلكه زياده بر آن مى باشد، زيادى و اضافه به نسبت نبوّت عامّه و رسالت خاتميّه و امامت آن حضرت براى تمام انبيا ، و سيادت و برترى بر جميع خلق پروردگار متعال .

و از جمله كارهاى حضرت (صلى الله عليه وآله وسلم) ، بيان امور مورد اختلاف مردم و حكم بين آنان است :

لِيبَينَ لَهُمُ الَّذِي يخْتَلِفُونَ فِيهِ (النحل/39)

هدف اين است که آنچه را در آن اختلاف داشتند، براي آنها روشن سازد؛

إِنَّا أَنْزَلْنَا إِلَيكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ لِتَحْكُمَ بَينَ النَّاسِ بِمَا أَرَاكَ اللَّهُ (النساء/105)

ما اين کتاب را بحق بر تو نازل کرديم؛ تا به آنچه خداوند به تو آموخته، در ميان مردم قضاوت کني؛

و از جمله شئون حضرت خاتم (صلى الله عليه وآله وسلم) اين است كه او به مؤمنين از خود آنان سزاوارتر است ، پس على (عليه السلام) شريك در امر كسى است كه ولىّ امر در نظام تكوين و تشريع است .

 

خلافت

همچنان كه هارون خليفه موسى بود، به مقتضاى اين حديث خلافت بلا فصل آن حضرت ثابت مى شود.خليفه و جانشين ، وجود تنزيلى و نازل منزله كسى است كه به جاى او مى نشيند ، و خلاء وجودى آن كس به هنگام غيبت و نبودش توسط خليفه پر مى شود .

جانشين حضرت خاتم الانبيا (صلى الله عليه وآله وسلم) ، با جانشين هر يك از انبياى ديگر ، بلكه با جانشينى همه انبيا قابل قياس نيست ، چون او جانشين كسى است كه تمام انبيا از آدم تا عيسى بن مريم همه زير لوا و پرچم او هستند ، و چگونه مى توان سايه عرش را با سايه مادون عرش قياس نمود .

آرى هارون خليفه موسى است ، و جانشينِ كسى است كه خداوند متعال در شأن او مى فرمايد:

وَنَادَينَاهُ مِنْ جَانِبِ الطُّورِ الْأَيمَنِ وَقَرَّبْنَاهُ نَجِيا(مريم/52)

ما او را از طرف راست (کوه) طور فراخوانديم؛ و نجواکنان او را (به خود) نزديک ساختيم؛

ولى على بن ابى طالب (عليه السلام) خليفه خاتم النّبيّين (صلى الله عليه وآله وسلم) و جانشين كسى است كه خداوند متعال در شأن او مى فرمايد :

ثُمَّ دَنَا فَتَدَلَّى *  فَكَانَ قَابَ قَوْسَينِ أَوْ أَدْنَى (النجم 8/9)

سپس نزديکتر و نزديکتر شد  *  تا آنکه فاصله او (با پيامبر) به اندازه فاصله دو کمان يا کمتر بود؛

در روايت صحيحه از ابان احمر است ، كه حضرت صادق (عليه السلام) فرمود :

يا ابان، چگونه مردم قول اميرالمومنين (عليه السلام) را منكر مى شوند ، كه فرمود : « اگر بخواهم ، پاى خود را بلند كرده و بر سينه پسر ابى سفيان در شام مى زنم ، و او را از تختش سرنگون مى كنم » ولی منكر اين نيستند كه آصف ، وصى سليمان ، قدرت آوردن تخت بلقيس را به نزد سليمان قبل از چشم بر هم گذاشتن او داشت !

آيا مگر نه اينكه پيغمبر ما (صلى الله عليه وآله وسلم) افضل انبيا ، و وصىّ او افضل اوصيا است ؟ !

آيا وصىّ خاتم را همانند وصىّ سليمان هم قرار ندادند ؟ ! خداوند متعال بين ما و بين آنان كه جاحد به حق ما ، و منكر فضل ما شدند ، حكم فرمايد.( الاختصاص ص 212 )

بنابراين وزارت رسول اكرم (صلى الله عليه وآله وسلم) ، محكم شدن پشت او ، شركت در امر آن حضرت ، اخوت با آن حضرت ، اصلاح امر در امّت ، و خلافت آن حضرت قابل قياس با كسى كه داراى اين مقامات از غير نبىّ اكرم است ، نخواهد بود .

هر آن كس كه در حديث منزلت تأمّل كند ، و اهل تدبّر در كتاب و تفقه در سنّت باشد ، خواهد دانست كه فصل بين رسول خدا و آن كس كه خود حضرت او را در زمان حياتش جانشين خود قرار داد ، مخالف با حكم عقل و كتاب و سنّت است .

در روايتى كه خود عامّه به صحّت آن اعتراف نموده اند از بكير بن مسمار نقل شده است كه گفت :

از عامر بن سعد شنيدم كه معاويه به سعد بن ابى وقاص گفت : چه چيز مانع تو از سبّ ) ناسزا گفتن ) به پسر ابى طالب است ؟

گفت : هر زمان كه به ياد مى آورم سه چيز را كه رسول خدا براى او فرمود  كه هر آينه يكى از آنها براى من از حمرنعم ( و هر مال نفيسى ) محبوب تر است  نمى توانم او را ناسزا بگويم .

معاويه گفت : يا ابااسحاق آن سه چيز چيست ؟

ابواسحاق گفت : سبّ نكنم او را ، هر زمان كه به ياد مى آورم كه وحى بر رسول خدا نازل شد ، پس دست على و دو فرزندش و فاطمه را گرفت ، و آنها را زير كساء و لباس خود برد ، و سپس فرمود : پروردگارا همانا اينان اهل بيت من هستند .

و سب نكنم او را هر زمان كه به ياد مى آورم ، حضرت رسول (صلى الله عليه وآله وسلم) على را در غزوه تبوك باقى گذاشت ، پس على به حضرت عرض كرد : آيا مرا با كودكان و زنان باقى مى گذارى ؟ حضرت رسول (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود : آيا راضى نمى شوى كه تو نسبت به من به منزله هارون از موسى باشى بجز اين كه پيامبرى بعد از من نيست .

و سب نكنم او را هر زمان كه روز خيبر را به ياد آورم كه حضرت رسول (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود : هر آينه اين پرچم را به مردى خواهم داد كه خدا و رسول خدا را دوست مى دارد ، و خداوند به دست او پيروزى مى آورد ، پس همه ما سركشيدم كه ببينيم چه كسى مورد نظر حضرت است ؟ پس حضرت فرمود : على كجاست ؟

گفتند : او چشم درد دارد . فرمود : او را بخوانيد ، پس او را خواندند ، پس حضرت با آب دهان مباركش به صورت او ماليد ، و پرچم را به او داد ، و خداوند به دست او مسلمين را پيروزى داد .

راوى مى گويد : به خدا قسم ، تا زمانى كه سعد بن ابی وقاص در مدينه بود ، معاويه به او هيچ چيز نگفت .

حاكم نيشابورى مى گويد : بخارى و مسلم هر دو بر صحّت حديث مؤاخاة و حديث رايت ) پرچم ) اتّفاق دارند .

مخفى نيست كه كلام حضرت رسول (صلى الله عليه وآله وسلم) : كه هر آينه پرچم را به كسى خواهم داد كه خدا و رسول خدا را دوست دارد ، و خدا و رسول خدا او را دوست دارند كاشف از اين است كه در اصحاب حضرت غير از على (عليه السلام) هيچ كس متصف به اين صفت نبوده است ، و گرنه تخصيص حضرت رسول (صلى الله عليه وآله وسلم) على (عليه السلام) را به اين وصف بدون مخصص مى بود ، و ساحت قدس آن حضرت از آنچه عقلاً و شرعاً باطل است ، پاك و منزّه است .

اين اعطاى پرچم و پيروزى به دست على (عليه السلام) خود تفسير حديث منزلت است، كه دلالت دارد بر اين كه على (عليه السلام) كسى است كه خداوند پشت پيغمبر خود را به او محكم كرد ، و بازوى رسول خود را به او كمك نمود .

و كلام حضرت (صلى الله عليه وآله وسلم) كه فرمود : پروردگار به دست على پيروزى را مى آورد ، حكايت از اين مى كند كه فعل خداوند متعال بر دست على بن ابى طالب جارى شد ، آنچنان كه بر دست رسول خدا نيز جارى شد ، آنجا كه مى فرمايد :

وَمَا رَمَيتَ إِذْ رَمَيتَ وَلَكِنَّ اللَّهَ رَمَى (الأنفال/17)

و اين تو نبودي (اي پيامبر که خاک و سنگ به صورت آنها) انداختي؛ بلکه خدا انداخت!

و از خود حضرت على (عليه السلام) نقل شده كه فرمود :  والله من درِ خيبر را به قوه جسدانى نكنده ام.

آرى آن كس كه پروردگار متعال به يد او خيبر را فتح مى كند ، همان يدالله است ، آيا بازوى بهترين خلق الله جز به يدالله قابل محكم شدن است ؟

  إِنَّ فِي ذَلِكَ لَذِكْرَى لِمَنْ كَانَ لَهُ قَلْبٌ أَوْ أَلْقَى السَّمْعَ وَهُوَ شَهِيدٌ(ق/37)

در اين تذکري است براي آن کس که عقل دارد، يا گوش دل فرادهد در حالي که حاضر باشد!

 



دریافت فایل متنی - شرح منزلت امیرالمومنین (ع) نسبت به پیامبر (بخش اول و دوم) PDF