ماجرای فدک - شماره دوم

 



ماجرای فدک - شماره دوم



پس از آنكه عمر و ابوبكر براي تصرف فدك دست به هر كاري از قبيل پاره كردن قباله فدك كه پيامبر آن را نوشته بود، جعل احاديث پيامبر و ... مي‌زدند و در حالي كه نمي‌توانستند در مقابل دلايل و شواهد موجود كاري كنند، اين بار درصدد يك توطئه برآمدند كه به شرح زير مي‌باشد.

فاجعه:

چند روز بعد از وقايعي كه گذشت، اميرالمؤمنين به حضرت زهرا فرمود: «نزد ابوبكر برو در حالي كه تنها باشد و چنين بگو: ادعاي مقام پدرم و خلافت او را كرده‌اي و جاي او نشسته‌اي؟ اگر فدك ملك تو هم بود و من از تو مي‌خواستم كه آنرا به من ببخشي بر تو واجب بود كه آن را به من بدهي.»

حضرت زهرا نزد ابوبكر آمد و اين مطالب را به او گفت.

ابوبكر گفت: راست مي‌گويي. سپس ورقه‌اي خواست و بر آن نوشته‌اي مبني بر بازگرداندن فدك نوشت.

 

 (توطئه چنين بود كه ابوبكر مدركي بنويسد و به حضرت زهرا تحويل دهد تا نشان دهد خواسته آن حضرت را به انجام رسانده، ولي عمر در راه سند را از حضرت بگيرد و پاره كند تا عملاً نتيجه خنثي شود، اين صورت توطئه بود كه در قالب يك فاجعه به اجرا درآمد.)

عمر در راه حضرت زهرا را ديد و گفت: اي دختر محمد! اين نوشته همراه تو چيست؟! حضرت زهرا فرمود: نوشته‌اي است كه ابوبكر براي باز پس دادن فدك نوشته است. عمر گفت آن را به من بده! حضرت ابا كرد و آن را نداد. در اينجا عمر كه ديد از راه عادي نمي‌تواند آن را از حضرت بگيرد، با قساوت تمام در ميان كوچه به دختر پيامبر اهانتي عظيم كرد و با پا به فاطمه زد و به اين اكتفا نكرد و سيلي به صورت مبارك آن حضرت زد به طوري كه در اثر آن گوشواره حضرت شكست، سپس نوشته را به زور از دست حضرت گرفت و آب دهان بر آن انداخت و نوشته‌هايش را پاك كرده و آن را پاره نمود. در آن حال حضرت زهرا خطاب به عمر فرمود: چه خبر است، خدا به تو مهلت ندهد و تو را بكشد و شكمت را پاره كند.[1]

 اتمام حجت با مردم:

درباره فدك دو احتجاج و استدلال مفصل و علني با حضور مردم در مسجد پيامبر انجام گرفت؛ كه يكي توسط حضرت زهرا و ديگري توسط اميرالمؤمنين بود.

1-   خطابه مفصل حضرت زهرا در مسجد.[2]

2-   در مرحله ديگر اتمام حجت، اميرالمؤمنين شخصاً در حضور مردم ابوبكر را به محاكمه كشيد.

 خلاصه‌اي از خطابه حضرت زهرا:

ابتداي فرمايشات حضرت، حمد و ثناي بسيار بلند بر درگاه الهي بود.

در مرحله دوم رسالت پيامبر و خلقت نوراني آن حضرت قبل از ساير مخلوقات و معرفي آن توسط انبياي گذشته را يادآور شدند.

آنگاه دو يادگار پيامبر يعني قرآن و عترت را مطرح كردند. ابتدا درباره عترت فرمودند: «ما يادگاراني هستيم كه خداوند ما را نمايندگان خود بر شما قرار داده است».

سپس قرآن را به عنوان سند دائمي بشريت توصيف كردند.

مرحله چهارم سخنان حضرت، اسرا واجبات و محرمات را بيان مي‌كرد كه در آن شرايط، بيان چنين مطالبي براي آن مردم غافل بسيار بيداركننده بود.

در مرحله پنجم: حضرت زهرا خود را براي دوردست‌ترين آينده‌هاي تاريخ كه اين خطابه را خواهند شنيد، معرفي نمود.

مرحله ششم سخن درباره گذشته سراسر انحطاط مردم بود كه با يادآوري آن، زمينه براي قدرشناسي از زحمات پيامبر و اميرالمؤمنين آماده مي‌شد.

بخش بعدي، معرف بركات پيامبر و فداكاري‌هاي علي بن ابي طالب بود.

در مرحله هشتم حالت حاكم بر اجتماع پس از رحلت پيامبر اكرم را توصيف فرمودند و با به كار بردن كنايات دقيق، عميق فاجعه‌اي كه در جامعه مسلمين به وقوع پيوسته بود را ترسيم نمودند.

اكنون نوبت اصل مطلب بود كه مقدمات آن فراهم شده بود؛ مرحله نهم كه در آن سخن به اوج خود رسيده بود، با جرقه‌اي وارد مسئله فدك شد.

حضرت شواهد قرآني درباره ارث انبيا را در رد حديث جعلي ابوبكر، يكي پس از ديگري برشمردند و راه را بر تمامي شبهات احتمالي بستند.

اكنون نوبت انصار بود كه به خاطر شركت مستقيم در ظلم بر فاطمه، محاكمه و توبيخ شوند.

دوازدهمين بخش سخن ناظر به بي‌تفاوتي انصار در برابر جسارت به يادگار پيامبر بود كه لسان سخن را دگرگون كرد و حال و هواي مجلس را منقلب ساخت.

در مرحله سيزدهم كلام حضرت صروت جدي‌تري به خود گرفت و آنان را به مقابله و اعلان جنگ با ظالمان پيمان‌شكن فراخواند.

در مرحله چهاردهم نگاه نااميدانه حضرت زهرا، مهر شرمندگي ابدي را بر پيشاني بي‌تفاوتان نسبت به ساحت اقدس حضرتش، زد.

مرحله بعدي اين بود كه همه بدانند حضرت در كمال نااميدي، با مردم اتمام حجت مي‌نمايد و آينده‌هاي بلندمدت اسلام را زير نظر دارد.

مرحله شانزدهم غضب فاطمي را نمودار كرد كه مظهر غضب الهي و نشاني از گل آتش زده علي بود. بعد از خطبه حضرت، زنان و مردان چنان گريه كردند كه تا آن روز ديده نشده بود و مدينه به لرزه درآمد.

 شكايت حضرت زهرا از غاصب فدك:

آنگاه كه حضرت زهرا از پاسخ مثبت آنها به كلام خود درباره فدك مأيوس شد، كنار قبر پيامبر آمد و بر گرد آن طواف كرد و خود را روي قبر انداخت و از رفتار مردم با او به پيشگاه آن حضرت شكايت برد و آنقدر گريست كه تربت پيامبر از اشك فاطمه، تر شد.



[1] - اسناد شيعه: اصول كافي، ج 1، ص 543 ـ الاختصاص، ص 185، بحارالانوار، ج 29، ص 192، و ... .

اسناد اهل سنت: شرح نهج‌البلاغه (ابن ابي الحديد)، ج 16، ص 274، السيره الحلبيه، ج 3، ص 362.

[2] - اسناد شيعه: تثبيت الامامه، ص 30 ـ تلخيص الشافي، ج 3، ص 143 الاحتجاج، ج 1، ص 138 ـ تفسير نورالثقلين، ج 2، ص 172 و ... .

اسناد اهل سنت: شرح نهج‌البلاغه (ابن ابي الحديد)، ج 16، ص 251، بلاغاه النسا، ص 12 ـ السقيفه و فدك، ص 144، و ... .