ماجرای فدک - شماره سوم

 



ماجرای فدک - شماره سوم



 محاكمه ابوبكر:[1]

اميرالمومنين در مسجد و در حضور مهاجرين و انصار كه در اطراف ابوبكر نشسته بودند، خطاب به ابوبكر فرمود: اي ابوبكر، آيا كتاب خدا را قبول داري؟

ابوبكر گفت: بلي. حضرت فرمود: به من بگو كه اين فرموده خدا (خداوند هرگونه رجس و ناپاكي را از شما اهل بيت دور كرده)[2] درباره چه كسي نازل شده؟ آيا درباره ما نازل شده يا درباره غير ما؟ ابوبكر گفت: البته كه درباره شما نازل شده.

حضرت فرمود:

پس اگر عده‌اي عليه حضرت فاطمه دختر رسول خدا درباره امر خلافي شهادت بدهند، تو چه خواهي كرد؟

ابوبكر گفت: بر او (يعني حضرت فاطمه) حد جاري مي‌كنم، كما اينكه بر زنان مسلمين هم چنين مي‌كنم؛ حضرت علي فرمود: بنابراين تو نزد خدا از كافرين خواهي بود.

 

 

ابوبكر گفت: چرا؟

حضرت فرمود: براي اينكه تو شهادت خدا را بر طهارت فاطمه رد كرده و شهادت مردم را قبول كرده‌اي؛ كما اينكه تو حكيم خدا و حكم رسول او را بر اينكه فدك ملك فاطمه بوده و در زمان پيامبر آن را گرفته است را رد كردي ...

و اما در اوج ماجراي فدك، در حالي كه غاصبين مشغول قدرت‌نمايي بودند، اميرالمؤمنين نامه‌اي با مضامين عالي براي ابوبكر نوشت.

  اختصاري از نامه امام علي به ابوبكر:[3]

به خدا قسم اگر به من اذن داده شود درباره چيزي كه به آن علم نداريد، سرهاي شما را با شمشيرهاي برنده آهنين مانند دانه چيده شده از تنتان دور مي‌كردم.

اگر بگويم كه خداوند درباره شما چه مقدر كرده استخوان سينه‌هايتان همچون دندانه‌هاي چرخ آسياب به تنتان فرو مي‌رود. اگر سخن بگويم مي‌گوييد حسد مي‌ورزد. و اگر ساكت بمانم مي‌گوييد: فرزند ابوطالب از مرگ مي‌هراسد! هيهات هيهات كه چنين باشم.

منم آنكه در شب آرام كه مردم خواب بودند در درياي مرگ شناور بودم. منم حامل شمشير سنگين و دو نيزه بلند و شكننده پرچم‌ها در جوش و خروش جنگ‌ها. منم آنكه زنگار ناراحتي را از روي بهترين خلايق (پيامبر) مي‌زدودم.

اگر آنچه خداوند در كتابش درباره شما نازل كرده ظاهر كنم همچون طنابي كه در چاهي عميق لرزان باشد مضطرب مي‌شويد و از خانه‌هايتان پا به فرار مي‌گذاريد و سرگردان مي‌شويد.

خداوند براي قضاوت ما و پيامبر به عنوان خصم شما و قيامت براي محل مخاصمه كافي است.

وقتي ابوبكر نامه را خواند وحشت و رعب شديدي او را فرا گرفت و گفت: عجيب است! چه جرأتي نسبت به من دارد كه ديگري ندارد؟!

 گمراه كردن مردم توسط ابوبكر و به پشتيباني عمر:

پس از انعكاس اتمام حجت‌هاي حضرت زهرا و اميرالمؤمنين در اجتماع عمومي و اضطراب و گريه‌هاي مردم، در مرحله بعد ابوبكر و عمر درباره چگونگي برخورد با مردم، تصميم گرفتند مردم را به مسجد فراخوانند و با گونه‌اي ديگر از سخن، آنان را به سوي خود جلب كنند.

لذا دستور داده شد تا مردم جمع شوند و ابوبكر برايشان سخنراني كرد و ضمن آن، اقدامات خود را به اتفاق و توافق مردم نسبت داد و به مردم چنين گفت: «شما گفتيد پيامبر ارث نمي‌گذارد و اين اموال (فدك) بايد به غنيمت‌ها اضافه شود. و درآمد آن در اسب و اسلحه و جهاد و مرزداري مصرف شود؛ ما هم اين نظر شما را به اجرا گذاشتيم ولي مدعي آن (حضرت زهرا و امام علي) اين مطلب را نمي‌پذيرد. (در اينجا ابوبكر وحشت خود را از نامه اميرالمؤمنين بروز داد و گفت:)

اين مدعي فدك است كه مي‌ترساند و تهديد مي‌كند؛ به خدا قسم من خلافت را باز پس دادم ولي مورد قبول واقع نشد و خود را از آن عزل نمودم ولي پذيرفته نشد!!! همه اين‌ها براي فرار از درگيري با فرزند ابوطالب بود. مرا با فرزند ابوطالب چه كار است؟! آيا كسي است كه با او به منازعه پرداخته و بر او غالب شود؟

عمر بعد از سخنراني كه احساس ضعف را در سخنان ابوبكر به خوبي متوجه شده بود، با حرف‌هايي نظير «علي تنهاست و ياوري ندارد» يا «گناه آنچه شد بر عهده من بگذار»  و ... به تحريك ابوبكر پرداخت.

ابوبكر روز ديگر اعلان كرد تا مردم اجتماع كنند؛ مردم جمع شدند و ابوبكر به منبر رفت و چنين گفت: قسم به خدا سزاراوترين مردم به رعايت عهد رسول خدا شماييد. شما كساني هستيد كه پيامبر به سوي شما آمد و شما او را پناه داديد و ياري نموديد، و امروز شما از همه سزاروارتريد كه عهد او را پاس داريد.

و بعد از اين همه، فردا صبح براي گرفتن سهميه خود از بيت‌المال بياييد.»

و اينگونه بود كه تطميع و تهديد با هم آميخته شد و مردم را به جاي اول خود در بي‌توجهي نسبت به خاندان پيامبر بازگردانيد.

 آخرين سخنان حضرت زهرا در رابطه با فدك:[4]

در شرايطي كه حضرت زهرا فدك را رها كرده و ديگر سخني از آن نمي‌گفت، يكي از زنان مخالف به عنوان عيادت نزد حضرت آمد.

حضرت در آنجا آخرين سخن خود درباره فدك را چنين فرمودند:

آنگاه كه پيامبر از دنيا رفت، ابوبكر و عمر با جرأت تمام فدك را گرفتند. فدك اعطايي پروردگار بلندمرتبه به پيامبر بود كه آن را براي قوت فرزندان از نسل او و خودم، به من بخشيده بود. اين مطلب را خدا مي‌دانست و امين او شاهد بود. اكنون اگر قوت زندگي را به زور از من گرفتند، من صبر بر اين ظلم را باعث تقرب به درگاه الهي در روز قيامت مي‌دانم و خورندگان آن به ظلم، آن را شعله‌وركننده حميم در آتش جهنم خواهند يافت.

 



دریافت فایل متنی - مـاجــرای فــدک (بخش اول و دوم و سوم) PDF


 

 


[1] - علل الشرايع، ج 1، ص 191 ـ كنزالدقائق، ج 10، ص 377 ـ تفسير نورالثقلين، ج 4، ص 187 ـ الاحتجاج، ج 1، ص 123، و ...

[2] - سوره احزاب، آيه 33.

[3] - بحارالانوار، ج 29، ص 140.

[4] - بحارالانوار، ج 29، ص 182.