امامت - حکومت قرآن

در این موضوع میخواهیم مطالبی را با اقتباس از « مقدمه اى در اصول دين » اثر حضرت آيت الله العظمى وحيد خراسانى مدظلّه العالى در مورد اصل امامت و امام شناسی در راستای کسب معرفت بیشتر نسبت به مقام والای امام منتشر کنیم.



امامت - حكومت قرآن



  آيه اول:

وَجَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يهْدُونَ بِأَمْرِنَا لَمَّا صَبَرُوا وَكَانُوا بِآياتِنَا يوقِنُونَ(السجده/24)

و از آنان امامان (و پيشواياني) قرار داديم که به فرمان ما (مردم را) هدايت مي‌کردند؛ چون شکيبايي نمودند، و به آيات ما يقين داشتند.

 هر درختى را به اصل و فرع، و ريشه و ميوه اش بايد شناخت ; اصل و فرعِ شجره طيبه امامت در قرآن مجيد در اين آيه بيان شده است .

   اصل امامت صبر و يقين به آيات خداوند است، و اين دو كلمه مبين بالاترين مرتبه كمال آدمى است، كه امام بايد از جهت كمال عقلى ، به معرفت و يقين به آيات خداوند متعال كه جمع مضاف به آن ذات قدوس است نايل باشد، و از جهت ارادى ، به مقام صبر كه حبس نفس است از هر چه مكروه خداست و بر هر چه محبوب اوست رسيده باشد ; و اين دو جمله مبين علم و عصمت امام است.

 فرع امامت هدايت به امر خداست ; و هدايت به امر الهى وساطت امام را بين عالَم خلق و عالَم امر اثبات مى كند، و خود اين فرع هم كه ظهور آن اصل است تبلور علم و عصمت امام است.

شجره طيبه اى كه آن اصل، و اين فرع اوست، جز به يد قدرت خداوند متعال پرورش نمى يابد، از اين رو فرمود: وَجَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يهْدُونَ بِأَمْرِنَا لَمَّا صَبَرُوا وَكَانُوا بِآياتِنَا يوقِنُونَ

 آيه دوم:

وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّيتِي قَالَ لَا ينَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ(البقرة/124)

(به خاطر آوريد) هنگامي که خداوند، ابراهيم را با وسايل گوناگوني آزمود. و او به خوبي از عهده اين آزمايشها برآمد. خداوند به او فرمود: «من تو را امام و پيشواي مردم قرار دادم!» ابراهيم عرض کرد: «از دودمان من (نيز اماماني قرار بده!)» خداوند فرمود: «پيمان من، به ستمکاران نمي‌رسد! (و تنها آن دسته از فرزندان تو که پاک و معصوم باشند، شايسته اين مقامند)».

 امامت مقامى است كه حضرت ابراهيم بعد از آزمايشهاى طاقت فرسا مانند امتحان به گذاشتن زن و فرزند به تنهايى در بيابانى بدون زرع و آبادى ، و مهيا شدن براى قربانى اسماعيل ، و سوختن به آتش نمرود و طى مراتب نبوت و رسالت و خلّت ، به آن منصب رسيد، و خداوند متعال فرمود : » إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا « .  آن مقام آن چنان نظرش را جلب كرد كه براى ذريه خود نيز آن را درخواست نمود، و خداوند فرمود: لاَينالُ عهدىالظَّالمِينَ

 در اين جمله از امامت به عهد خداوند متعال تعبير شده است، كه جز مقام عصمت به اين منصب نايل نمى شود، چون ترديدى نيست كه ابراهيم امامت را براى عموم ذريه خود نخواست، زيرا ممكن نيست كه خليل خدا امامت انسانيت را از خداوند عادل ، براى كسى كه عادل نيست بخواهد ، و آنگاه كه براى ذريه عادل خود در خواست كرد و اين خواسته نسبت به عادلى هم كه در گذشته ظلمى از او سر زده باشد عموم داشت مقصود از جواب اين بود كه اين دعا در مورد كسى كه ظلمى از او سر زده باشد مستجاب نيست،

 بلكه امامت مطلقه به حكم عقل و شرع مشروط به طهارت و عصمت مطلقه است و چگونه ممكن است كسى كه لات و عزّى را عبادت كرده و به خداوند عظيم شرك ورزيده باشد ، كه  إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ(لقمان/13)  به مقام امامت برسد .

 آيه سوم:

يا أَيهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ (النساء/59)

اي کساني که ايمان آورده‌ايد! اطاعت کنيد خدا را! و اطاعت کنيد پيامبر خدا و اولو الأمر [= اوصياي پيامبر] را!

در این آیه کریمه « اولی الامر» بر « رسول » عطف شده، و هر چند عطف در قوه تکرار  « اطیعوا » است ولی اکتفا به یک « اطیعوا » در هر دو ، نشان مى دهد كه وجوب اطاعت اولى الامر با وجوب اطاعت رسول اكرم (ص) از يك سنخ و يك حقيقت است، و مانند اطاعت رسول (بدون قيد و شرطى در وجوب، و بدون حدى در واجب) لازم است.

چنين وجوبى بدون عصمت ولى امر ممكن نيست، زيرا اطاعت هر كس مقيد به عدم مخالفت فرمان او با فرمان خداست، و به جهت اين كه فرمان معصوم به مقتضاى عصمت ، مخالف فرمان خدا نيست، وجوب اطاعتش نيز مقيد به قيدى نيست.

با اعتراف به اين كه امامت، خلافت رسول در به پا داشتن دين و حفظ حوزه ملت است، به گونه اى كه پيروى او بر تمام امت واجب مى باشد،( شرح المواقف، جلد 8، صفحه 345 ) و به مقتضاى :

  إِنَّ اللَّهَ يأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالْإِحْسَانِ (النحل/90)

خداوند به عدل و احسان و بخشش به نزديکان فرمان مي‌دهد؛

يأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَينْهَاهُمْ عَنِ الْمُنْكَرِ (الأعراف/157)

آنها را به معروف دستور مي‌دهد، و از منکر باز ميدارد؛

  اگر ولى امر معصوم نباشد، اطاعت مطلقه او مستلزم امر خدا به ظلم و منكر، و نهى خدا از عدل و معروف است. گذشته از اين، اگر ولى امر معصوم نباشد، مى شود كه فرمان او برخلاف فرمان خدا و رسول باشد، كه در اين صورت امر به اطاعت خدا و پيغمبر و امر به اطاعت ولى امر، امر به ضدّين و محال است.

 نتيجه آن كه : امر به اطاعت اولى الامر بدون قيد و شرط ، دليل بر عدم تخلّف امر آنان از امر خدا و رسول است ; و اين خود شاهد عصمت ولى امر است. و تعيين معصوم جز از طرف عالم السرّ و الخفيات ممكن نيست.